جدول جو
جدول جو

معنی باده پرستی - جستجوی لغت در جدول جو

باده پرستی(دَ / دِ پَ رَ)
بسیار می خوارگی. بسیار شراب خواری:
کار صواب باده پرستی است حافظا
با ما بجام بادۀ صافی خطاب کن.
حافظ
لغت نامه دهخدا
باده پرستی
عمل باده پرست شرابخواری
تصویری از باده پرستی
تصویر باده پرستی
فرهنگ لغت هوشیار
باده پرستی((~. پَ رَ))
شراب خواری
تصویری از باده پرستی
تصویر باده پرستی
فرهنگ فارسی معین
باده پرستی
باده گساری، شرابخواری، می پرست، می خوارگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
باده نوش، شراب خوار، کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد، می پرست، برای مثال به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بود پیر باده پرست (فردوسی - ۲۱۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه پرستی
تصویر سایه پرستی
سایه دوستی، دوست داشتن سایه، در سایه به سر بردن، برای مثال سایه پرستی چه کنی همچو باغ / سایه شکن باش چو نور چراغ (نظامی۱ - ۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ فَ)
رجوع به باده فرسا شود، بقولی موضعی است در بطن فلج از یمامه و آنانکه بر این عقیده اند در بیت اعشی، بجای درتا درنا خوانده اند. (از معجم البلدان). و رجوع به المعرب جوالیقی ص 79: 3، 4، 12، 17 شود
لغت نامه دهخدا
(گُ سَسْ تَ / تِ)
غلامباره. امردباز. مایل بصحبت امردان و ساده رویان
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
عمل شاه پرست
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ پَ رَ)
پرستیدن مردگان. عمل مرده پرست. رجوع به مرده پرست شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ پَ رَ)
پرستیدن مزده (خدای یگانه). پرستش مزده. مزداپرستی. مذهب مزده پرستی عبارت بود از اعتقاد به خدای خوبی و بدی یا هرمز واهریمن و محترم داشتن مغها و نیاز دادن به آنها و تقدیس آتش مخصوصاً رودها و دفن نکردن میت تا آن که وحوش و طیور آن را بدرد. (ایران باستان ج 3 ص 2688)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ پَ رَ)
کنایه از فسق و فجور و کارهای ناشایسته کردن باشد. (برهان) (شرفنامه) (انجمن آرای ناصری) ، سایه دوستی. با سایه بسر بردن:
سایه پرستی چو کنی همچو باغ
سایه شکن باش چو نور چراغ.
نظامی.
، زنا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ پَ رَ)
عمل پرستیدن خانه. علاقه به خانه داشتن
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
باد پرستیدن. هوسبازی. هوی پرستی
لغت نامه دهخدا
(زَ)
بسیار میخواره. (ناظم الاطباء). کنایه از دائم الخمر. (آنندراج). بسیار میخوار را گویند. می پرست. بندۀ می:
بپیری بمستی میازید دست
نه نیکو بود پیر باده پرست.
فردوسی.
شه بامّید ماست باده پرست
من قلم دارم و تو تیغ بدست.
نظامی.
عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند
کافر عشق بود گرنشود باده پرست.
حافظ.
کمر کوه کمست از کمر مور اینجا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست.
حافظ، ویرانی. خرابی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ پَ رَ)
غلامبارگی. غلامباره بودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از سایه پرستی
تصویر سایه پرستی
عمل سایه پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرده پرستی
تصویر مرده پرستی
پرستیدن مرده، علاقه مفرط بمرده داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
شرابخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
((~. پَ رَ))
شرابخوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده پرست
تصویر ساده پرست
((~. پَ رَ))
غلامباره
فرهنگ فارسی معین
باده پیما، باده گسار، باده نوش، خراباتی، دائم الخمر، شراب خوار، می پرست، می خوار، می گسار، می خواره
فرهنگ واژه مترادف متضاد